lead to anywhere

سلام :)
اینجا کاملا روزمره‌نویسیه
کاش خواننده خاموش نباشین
اما اگه فک میکنید من بد مینویسم، ادم مزخرفیم یا هرچی خب فقط کافیه صفحه رو ببندین و از اینجا برین
من ادمی نیستم که بخوام اداب اجتماعی رو رعایت کنم و خیلی ساده بگم برای گوه‌خوری اینجا نیاید
از اینکه قراره اینجا دوستای جدیدی پیدا کنم پیش پیش خوشحالم :))

آخرین مطالب

۵۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

دعا

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۵۶ ق.ظ

برای من که امروز امتحان دارم دعا کنین :(

  • مر سا

خاک تو سرم

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۶ ق.ظ
چن وقت پیش الف تعریف میکرد که دایی میم گفته وقتی خبر تمام کردن دایی میمِ بزرگ رسیده و توی راه بوده که برسد بیمارستان، پسردایی عین زنگ زده که : عموجون، فلان زمین بابام چقده الان قیمتش؟
الف اینرا که گفت من وا رفتم و بلند گفتم "خاک توسرم" درواقع این جمله‌ایست که وقتی من خیلی تعجب میکنم بلند میگویم. بعد خودم را تشر زدم که چرا ادم‌هارا قضاوت میکنم؟ مگر بودم تو این دوسال سختی که آنها داشتند و همه‌شان داشتند زیر بار سرطان له میشدند و "عین" حتی روز عروسی‌اش شبیه بخت‌برگشته‌ها بود وآن یکی پسردایی، میم (چقدر میم!) توی پیرهن سفیدی که عروسی برادرش پوشیده بود میتوانست یکنفر دیگررا جا بدهد؟ من لمس کردم دردشان را؟ یا فقط از دور تماشایشان کردم؟ پس حق ندارم حالا فکر کنم که "عین" ادم نفهمی است.
ولی از خودم پرسیدم من هم در روزگار مشابه همچین ادمی خواهم بود؟ من هیچوقت رابطه خوبی با خانواده‌ام نداشته‌ام. ولی دلم هم نمیخواهد چند ساعت بعد از مرگشان سراغ زمین‌هایشان را بگیرم. اصلا دلم نمیخواهد.
  • مر سا

حال و حوصله

شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۲۲ ب.ظ

حال و حوصله دارین نصف داستان کوتاهمو بفرستم بخونین؟ که نظر بدینا

  • مر سا

روانی

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۵ ب.ظ

این احتیاجم به شنیده شدن یا حرف زدن با ادمایی که طبق منطق خودم عاقلن من رو روانی میکنه اخر

  • مر سا

چرا ناتوانم؟!

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۹ ب.ظ

تولد باب اسفنجی دو روز دیگه‌س. من رفتم نوت گوشیم رو باز کردم و برای تولدش یه متن طولانی نوشتم تا براش استوری کنم.
اینکه تو وبلاگ به نون میگم جولی اذیتم میکنه از این به بعد اونم میشه پاتریک :)
بهرحال نمیدونم برا تولدش چی بخرم. شما اگه بودین برا یه دختر ۲۲ ساله که تقریبا رفیق صمیمیتونه چی کادو میخریدین؟
حوصله خونه رو ندارم. جمعه‌ها ترسناک و خسته‌کننده‌س
پذیرایی و اشپزخونه رو جارو زدم
و دیروز دامن دوختم
یه امتحان نیم واحدی دارم که واقعا سنگینه و فک میکنم قراره پاره شم. فک کردن به کارای دانشگاه عصبیم میکنه واقعا. مخصوصا وقتی هیشکودوم رو انجام ندادم.
این پسره کلاس داستان خیلی ازم تعریف میکنه. من از تصوری که بقیه درموردم برا خودشون ساختن میترسم!
دوتا ایده برا مجموعه عکس رسیده به ذهنم. باید درمورد یکیش با آلفرد صحبت کنم.
چرا درمقابل نظم دادن به زندگیم انقدر ناتوانم؟

  • مر سا

دشوار

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۸ ق.ظ
حتی پیدا کردن ادمی که فقط اصول اولیه ی ارتباط رو بدونه تو این مملکت کار دشواریه
اینجا همه علامه دهرن
یا اگه خوب باهاشون برخورد شه متوهم میشن که ادم‌ مهمی‌ن 

  • مر سا

عجیب

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۲۸ ق.ظ

لجیب خسته و درمونده 

عجیب

  • مر سا

حداقل اینجوری کمک کنین

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۸ ق.ظ

حداقل بگین چجوری میتونم کمک بگیرم :/

رجوع شود به پست قبل 

آی نید یور هلپ

  • مر سا

من به کمکتون احتیاج دارم

پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۸ ب.ظ

من این دو روز به اندازه‌ی چندین ساعت درمورد فمنیست با بقیه بحث کردم. خیلیا پذیرفتن و خیلیا گفتن که اهمیتی نداره. هم مسبب بحثا اون استوری بود که چند پست پیش دربارش حرف زدم و هم چیزای دیگه. مشکل از اینچیزا بزرگتره. من دلم میخواد با این قضیه مبارزه کنم. با این تفکر. نمیدونم چجوری میتونم. به ذهنم رسیده که یه مقاله بنویسم. میخام نظر شمارو بدونم. بهم بگین ایده‌ی خوبیه یا میتونم کار بهتری انجام بدم؟ بهم بگین اگه ایده خوبیه از کجا شروع کنم؟ کمکم کنین.

  • مر سا

مچاله

پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۶ ب.ظ
چه پنجشنبه‌ی جمعه طوری.
چه عصر دلگیری.
تقصیر خودمه :(
دیشب کریستوفر گفت فردا بریم بیرون ولی من خودمو زدم به اون راه :/
حقمه. دلم میخاد تو بغل یکی مچاله شم
  • مر سا