دعا
برای من که امروز امتحان دارم دعا کنین :(
- ۱ نظر
- ۲۶ آذر ۹۷ ، ۰۸:۵۶
حال و حوصله دارین نصف داستان کوتاهمو بفرستم بخونین؟ که نظر بدینا
این احتیاجم به شنیده شدن یا حرف زدن با ادمایی که طبق منطق خودم عاقلن من رو روانی میکنه اخر
تولد باب اسفنجی دو روز دیگهس. من رفتم نوت گوشیم رو باز کردم و برای تولدش یه متن طولانی نوشتم تا براش استوری کنم.
اینکه تو وبلاگ به نون میگم جولی اذیتم میکنه از این به بعد اونم میشه پاتریک :)
بهرحال نمیدونم برا تولدش چی بخرم. شما اگه بودین برا یه دختر ۲۲ ساله که تقریبا رفیق صمیمیتونه چی کادو میخریدین؟
حوصله خونه رو ندارم. جمعهها ترسناک و خستهکنندهس
پذیرایی و اشپزخونه رو جارو زدم
و دیروز دامن دوختم
یه امتحان نیم واحدی دارم که واقعا سنگینه و فک میکنم قراره پاره شم. فک کردن به کارای دانشگاه عصبیم میکنه واقعا. مخصوصا وقتی هیشکودوم رو انجام ندادم.
این پسره کلاس داستان خیلی ازم تعریف میکنه. من از تصوری که بقیه درموردم برا خودشون ساختن میترسم!
دوتا ایده برا مجموعه عکس رسیده به ذهنم. باید درمورد یکیش با آلفرد صحبت کنم.
چرا درمقابل نظم دادن به زندگیم انقدر ناتوانم؟
حداقل بگین چجوری میتونم کمک بگیرم :/
رجوع شود به پست قبل
آی نید یور هلپ
من این دو روز به اندازهی چندین ساعت درمورد فمنیست با بقیه بحث کردم. خیلیا پذیرفتن و خیلیا گفتن که اهمیتی نداره. هم مسبب بحثا اون استوری بود که چند پست پیش دربارش حرف زدم و هم چیزای دیگه. مشکل از اینچیزا بزرگتره. من دلم میخواد با این قضیه مبارزه کنم. با این تفکر. نمیدونم چجوری میتونم. به ذهنم رسیده که یه مقاله بنویسم. میخام نظر شمارو بدونم. بهم بگین ایدهی خوبیه یا میتونم کار بهتری انجام بدم؟ بهم بگین اگه ایده خوبیه از کجا شروع کنم؟ کمکم کنین.