lead to anywhere

سلام :)
اینجا کاملا روزمره‌نویسیه
کاش خواننده خاموش نباشین
اما اگه فک میکنید من بد مینویسم، ادم مزخرفیم یا هرچی خب فقط کافیه صفحه رو ببندین و از اینجا برین
من ادمی نیستم که بخوام اداب اجتماعی رو رعایت کنم و خیلی ساده بگم برای گوه‌خوری اینجا نیاید
از اینکه قراره اینجا دوستای جدیدی پیدا کنم پیش پیش خوشحالم :))

آخرین مطالب

کسشر۲

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ب.ظ

امروز رو کل روز بیکارم و نمیدونم چیکار کنم واقعا

  • مر سا

کسشر ۱

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۲۸ ب.ظ

جزوه رو تموم کنم. یه گزارش کار بنویسم. مقاله رو ترجمه کنم. زبان بخونم. بخابم. 

  • مر سا

لپتاپ

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۱۰ ب.ظ

اومدم 

اخرین پستم مال ۱۶ بهمنه. اومدم بنویسم چقد دلم لپتاپ میخاد و برم

  • مر سا

یک شب با ریتا

دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ق.ظ

دوباره غمگینم

بسیار بسیار بسیار غمگین

همون غم عظیمی که شب‌ها همراهمه و صبحا و هردفعه یادم نیست که دفعه قبل چجوری از بین رفته.

یکجورهایی همراه شدن باهاش رو یاد گرفتم

جنسن بعد از اون حمایت توخالیِ خارق‌العادش الان نیست، کریستوفر انگار برام حوصله زیادی میطلبه و دلم نمیخاد حالاحالاها ببینمش، پاتریک مسافرته و من کسی رو ندارم. امشب باید برم پیش ریتا اسکیتر خوابگاه بمونم و خب خیلی بدم نیست که بعد از مدتها خیلی تو خونه بودن حالا دارم خارج میشم هرچند با یه ادم رو اعصاب مثل ریتا باشم.

حالم خوب نیست و نشدن جز ثابت زندگی منه

  • مر سا

ثابت

يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۲۷ ب.ظ

چرا تو زندگی من نشدن یه جز ثابته؟

  • مر سا

یکی بیاد تا حرف بزنیم

شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ق.ظ

من دلم میخاد شبا با یکی حرف بزنم  یکی ییاد

  • مر سا

چاه

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ب.ظ

اینجا چاه منه... 

میام گریه میکنم باش حرفمو میزنم

الان هیچکس نیست که کمک کنه منو. اصلن نمیدونم باید چیکار کنم

  • مر سا

زین پس اینگیلیش

جمعه, ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۰ ب.ظ

نظرتون چیه پستامو اینگیلیسی بزارم از این پس؟ 

میدونم کسی اینجارو نمیخونه ولی میخوندم مهم نبود من میزارم


  • مر سا

ماهیچه‌های کنار لبم

جمعه, ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۰۶ ب.ظ

ماهیچه‌های کنار لبم میلرزید

نمیخواستم اون موقع گریه کنم

چرا ماهیچه‌های کنار لبم بی اراده میلرزید؟ بی اراده جمع میشد؟ 

من نمیخواستم تو اون حال مزخرف باشم

چرا کسی رو ندارم؟ 

  • مر سا

خوابمو تعریف کنم

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۵۹ ق.ظ

جالب نیست که من نمینویسم ولی دونفر دارن مرتب سر میزنن؟ بیخیال نمیخام شبیه مامانم گیر باشم ولی احتمالا بدتر از اونم

با کریستوفر بحثم شد و دیدم درحد یه دوستِ نیمه صمیمی خوبه باهاش بودن نه بیشتر

جنسن گفتش فردا میاد و چند روزه مدام برام اهنگ میفرسته و نمیدونم چی شده من یادش اومدم

اوه آلفرد بهم گفت که دوستم داره و دل تنگمه و من گفتم منم درحالیکه اصن اینجوری نبود 

ولی امروز بعد از مدت ها نیومدم که اینارو بگم 

اومدم خوابمو تعریف کنم :)

خواب دیدم تو یه خونه کنار دریام. با خونوادم. بعد بارون شدید زد و سیل شد. من بلند شدم درا و پنجره‌ها رو بستم. از پنجره میدیدم که خونه زیر آبه و دیدن اون آب زلال و ابرای فوق العاده عالی بود. بعد سیل تموم شد، غروب اومد و یه درخت سیلوئت و یه گاو کنارش نمایان شد و من کاملا از دیدن اونچیزا هیجان زده‌بودم و داد میزدم تروخدا بیاید اینچیزی که من میبینم رو ببینید. 

من دلم به این خواب خوش شد. یعنی حس کردم از پس اینروزا برمیام. 

با یه رفیق اشناشدم تو مجازی. چون خیلی بوکوفسکی میخونه صداش میزنم چارلز اینجا. کمکم کرده احساس تنهایی نکنم. این خوبه

  • مر سا