ورودی ۹۵
به واقع امروز ریدم بدجور.
پسرک وایساده بود دم تاکسی. من میشناختمش. یعنی یه بار برای ورود به سالن وقتی جمعی از دوستام وارد میشدن همراه اونها دیده بودمش. بعد گفته بودم خب شما برید تو منکه اسماتونو میدونم فقط اسم شما چیه؟ و اون گفته بود فلان.
حالا پسرک واساده بود دم تاکسی دانشگاه و من بهش گفتم سلام خوبی؟ و شروع کردم خیلی گرم باهاش حرف زدن که خب حتمن چون من تو دانشگا ندیدمش قبلا، ورودی جدیده و من با بچههای کمسنتر از خودم خیلی گرم میگیرم و احساس راحتی میکنم باهاشون. پسرک هم متین و باوقار و متعجب جواب میداد. بعد گفتم چی میخونی؟ ورودی جدیدی دیگه؟ گفت مهندسی معدن ورودی ۹۵. من گرخیدم. مغزم قبول نکرد گفتم حالا که کوچیکتر نیس پس باید همسن باشه دیگه. پرسیدم یعنی ۱۹ سالته دیگه؟ گفت ۲۱. حالا کمکم از چهرهی یه پسر ۱۷،۱۸ ساله که تازه با محیط دانشگا روبهرو شده داشت میشد یه دانشجوی سال سومی که خب مقداره نه زیاد، ولی کاملا واضحی ریش داره. و مایی که دو کورس باهم هممسیر بودیم و من داشتم فک میکردم چجوری بهش بفهمونم این طرز حرف زدنم با ادمای کوچیکتر از خودمه نه تو. که متاسفانه حتی خونههامون تو یه خیابون بود و من هرموقع یاد مکالمهمون و باوقار جواب دادن اون میوفتادم تمام مسیر میخندیدم و دعا میکردم اون منو نبینه.
- ۰ نظر
- ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۵:۳۶