چهارشمبه
لیمیت شدن توی توئیتر ادم را میکشاند اینجا.
دلم تنگ شده بود. برای خلوت خودم. اینجا ادمهارا از روبهرو شدن با تنهایی خودشان میترسانند. بلاگ این ویژگی را ندارد. ادم با تنهایی خودش روبهرو میشود و چه خوب که میشود. چون میبیند انقدرهاهم که فک میکرده ترسناک نیست روبهرو شدن با تنهایی.
پریدم. عین تیر خوردهها خون از بدنم خارج میشود. دلیلش فکر میکنم فقر آهن باشد. خستهام. دلیل این یکی هم میتواند پرید باشد. خیلی کار دارم. امتحان ایمونو دارم. باید جانوری بخوانم و احتمالا ۷، ۸ ساعتی گزارش کار بنویسم. دامنم را ندوختهام هنوز، باید الگوی کت بکشم و برش بزنم احتمالا. کمری شلوارم مانده هنوز، مانتوام را حوصله ندارم این هفته تمام کنم ولی شاید هم تمام کردم امروز که ببرم خانه مادربزرگ ببیند که پارچهاش را دوختهام و ذوق کند. نمیدانم. یک عالمه سلولی دارم بخوانم. جزوه بیوشیمی بنویسم. و عجیب دلم میخواهد با یکی بروم بیرون. داستانم را باید بنویسم. خیلی کم کاری میکنم. نمیدانم چرا. همه این کارهارا باید در دوروز انجام بدهم. دوروز! و البته پریدم اما خودم امیدوارم فردا حالم خوب شده باشد.
- ۹۷/۰۹/۰۷